ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو


وی داد و ستد ز سیم و سنگ تو

ای آفت و راحت شب و روزم


چشم و دهن فراخ و تنگ تو

بر نافهٔ مشک و باغ گل دایم


حقد و حسدی ز بوی و رنگ تو

عذر تو اگر چه لنگ من پیوست


خرسند شدم به عذر لنگ تو

خون جگرم چو نافهٔ آهو


از حسرت خط مشک رنگ تو